از امام صادق روایت شده کسی به دیگری گفت: ای پسر شخص دیوانه !و او نیز برگشت وگفت: توپسر دیوانه هستی
حضرت علی به او فرمود بیست تازیانه به او بزن سپس به ضارب فرمود تو نیز مستحق بیست تازیانه هستی .
و نیز در جای دیگری فرمود :زنی نزد امام علی علیه السلام گفت: نذر کرده ام با چهار دست و پا دور خانه خدا طواف کنم
حضرت به آن زن فرمود چهارده دور طواف کن که هفت دور آن برای دستانت و هفت دور آن برای پاهایت است .
تهذیب الاحکام ج 5 ص 135
از حضرت علی سئوال کردند که کدام عبادت است که انجام و ترک ان عذاب و مجازات دارد حضرت فرمودند : نماز خواندن شخص مست که اگر نماز بخواند یا نخواند مستحق عقوبت است .
شرح نهج البلاغه ،ابن میثم ج1 ص 269
در روایت آمده مردی یهودی از حضرت علی علیه السلام درباره مدت خواب اصحاب کهف سئوال کرد حضرت فرمودند : انها در غار سیصدو نه سال خوابیدند
یهودی گفت :در کتاب آسمانی ما سیصد سال آمده است
امام علی علیه السلام فرمودند : سیصد سال بنا بر سال شمسی شما و سیصدونه سال بنابر سال قمری است
آیت ا... شوشتری مینویسد در سیصد سال شمسی نه سال قمری بدون کم و زیاد اضافه میشود
روزی شش نفر را نزد عمر آوردند و گفتند که همه آنها مرتکب زنا شده اند عمر حکم کرد همه آنها به یک صورت حد جاری کنند حضرت امیر علیه السلام که در مجلس حاضر بود فرمود: حکم اینها چنین نیست که گفتی عمر گفت: حکم هر کدامشان را بر آنها جاری کن . حضرت یکی را گردن زد ؛ دومی را سنگسار کرد سومی را حد زد چهارمی را نصف حد زد پنجمی را تعزیر و ششمی را آزادکرد . عمر وحاضران در مجلس همه از این حکم امام تعجب کردند عمر گفت : ای ابالحسن !شش نفر را که همگی مرتکب یک جرم شده اند برای هر کدام حکمی خلاف دیگری اجرا کردی که هیچ یک از این حکمها مشابه دیگری نبود ؟ حضرت فرمود :چنین است که گفتی. چون شخص اول کافر ذمی بود که زنا با زن مسلمان کرده بود و از ذمه خود بیرون آمده بود سزایش گردن زدن بود. دومی دسترسی به همسر داشت بنابراین اورا سنگسار کردیم. سومی زنای غیر محصن کرده بود بر او حد زدیم چهارم بنده ای (غلام) بود بر او نصف حد جاری کردیم پنجم چون او وطی به شبه کرده بود او را تعزیر کردیم و ششم مرد دیوانه ای بود که بهره ای از عقل نداشت از این رو آزادش کردیم . تفسیر شریف لاهیجی ج3 ص 257
روایت شده دو نفر از اعراب در راهی اتراق کرده و مشغول خوردن نانی بودند که مردی مسافر که از آنجا میگذشت به آنها گفت مرا هم در سفره خود شریک کنید گفتند مانعی نیست یکی از انها 5 قرص نان و دیگری 3 قرص نان همراه داشته و با هم خوردند مرد مسافر هنگام رفتن 8 درهم بعنوان پول نان به انها پرداخت کرد ولی انها سر 8 درهم به منازعه پرداختند. یکی میگفت 5 در هم ازآن من و 3 درهم مال تو ولی دیگری میگفت باید بطور مساوی تقسیم شود برای حل این مسئله نزد حضرت علی علیه السلام رفتند . امام فرمود شرم کنید این چه مسائلی است که سرآن منازعه میکنید و رو به مرد شاکی فرمود به همان 3 درهم راضی باش؛ مرد گفت نه باید عدالت رعایت شود امام فرمود حال که چنین است 1 درهم مال تو و 7 درهم از آن دوستت . مرد گفت این چه عدالتیست امام فرمود : اگر هر کدامتان 8 تکه نان (هر قرص به 3 قسمت شده باشد ) خورده باشید تو یک تکه و دوستت 7 تکه نان به مرد مسافر داده است .
آورده اند که دو زن برسر یک دخترو یک پسر دعوا داشتند و هریک میگفت پسر از آن من است برای قضاوت نزد عمر آمدند اما عمر از قضاوت عاجز ماند عمر گفت: ای مردم آنچنان که ایمان آورده اید از خدا بترسید وسخن محکم و صحیح بگویید به خدا سوگند من و شما میدانیم که عالم و راهنما کیست عمر با جمعی از صحابه نزد حضرت علی علیه السلام رفتند. عمر گفت: یا ابالحسن دو زن بر سر پسر ودختری دعوا دارند و هریک میگویند پسر ازآن من است و ما در حل این مشکل در مانده ایم . حضرت دست برد و پر کاهی برداشت و فرمود : جواب این مسئله از این پر کاه آسان تر است دستور بده هرکدام شیر خود را در ظرفی بدوشند شیر هر کدام که سنگین تر باشد پسر از آن اوست و خداوند میفرماید: للذکر مثل حظ الانثیین 1؛ سهم پسر برابر سهم دو دختر است .
در این هنگام عمر دست خود را بر هم زد و گفت :به خدا سوگند! خداوند متعال تو را اراده کرده ولی قوم ترا نخواسته . حضرت فرمود : ای ابا حفض! آرام باش و صدایت را پایین بیاور که روز اول خلافت را از من منع کردی و امروز اقرار به فضل من میکنی !
1:س نساء 11
بحار الانوار ج 30ص 112
در روایت آمده شش کودک درحال شنا در رود فرا ت بودند که یک نفر از آنها غرق شد سه نفر از آنها شهادت دادند که دو نفر دیگرشان او را غرق کرده اند و دو نفر دیگر شهادت داند که آن سه نفر او را غرق کرده اند . برای قضاوت نزد حضرت علی علیه السلام رفتند حضرت فرمود دیه آن کودک به پنج قسمت تقسیم میشود که سه پنجم آنرا اولیای دو کودک بدهند به حساب شهادت سه نفرکه علیه آن دو نفر داده اند و دو پنجم آنراباید اولیای آن سه کودک بدهند .
شیخ مفید میفرماید : بعد از نقل این روایت در این موضوع، بهتر ازاین قضاوت نمیتوان در این باره حکم کرد .
ارشاد مفید ج 1 ص 220
مناقب ابن شهراشوب ج 2 ص 38
در روایت آمده سه نفر در تقسیم هفده شتر با هم دعوا کردند ،چون اولی مدعی یک دوم ، دومی یک سوم و سومی مدعی یک نهم از شتر ها بودند وهر طور که میخواستند شترها را تقسیم کنند که کسری نداشته باشد نتوانستند. برای حل مشکل نزد حضرت امیر علیه السلام رفتند حضرت به آنها فرمود اجازه میدهید من یکی از شتران خود را به شتران شما اضافه کنم وآنگاه قسمت کنم گفتند :چرا رضایت ندهیم
پس حضرت شترش را بر شتران آنها اضافه کرد و آن که نصف شتران سهم او بود را خواند و فرمود از هفده شتر هشت و نیم سهم تو بود الان از هجده شتر نه شتر ، سهم خود را بردار و آنکه سهمش یک سوم بود پیش خواند و فرمود : تو از هفده شتر ثلث کمتر داشتی اکنون یک ثلث تمام که شش شتر است، بردار و برو . سپس آنکه یک نهم سهم داشت را فرا خواند و فرمود سهم تو از دو شتر کمتر میشود اکنون دو شتر بردار .یک شتر باقی ماند آنهم شتر امیر المومنین بود که خود برداشت .
قضاوتهای امیر المومنین ص 188
حضرت خضر یکی از پیامبران معاصر حضرت موسی علیه السلام بود. او همان عالم الاهی بود که موسی به دیدارش رفت و در قرآن بدون ذکر نام با عبارتی درخشان ستوده شده است:«عبداً من عبادنا اّتیناه رحمة من عندنا و علمنا من لدنا علماً.» (او یکی از بندگان ما بود که رحمت خویش را به سویش فروفرستادیم و از نزد خویش به او علم آموختیم.)
در قرآن کریم دربارهی حضرت خضر غیر از توصیف مذکور و داستان همراهی حضرت موسی با او چیز دیگری ذکر نشده است.
از فرمایش امام صادق علیه السلام چنین بر میآید که خضر را خدا به سوی قومش مبعوث فرموده بود و او مردم را به سوی توحید و اقرار به انبیاء و فرستادگان خدا و کتابهای او دعوت میکرد. از معجزاتش این بود که روی هر زمین خشکی مینشست، زمین سبز و خرم میگشت و دلیل نامش، خضر(سبز) نیز همین است. نام اصلی خضر «تالیا بن ملکان بن عامر بن أرفخشید بن سام بن نوح علیه السلام» است.
حارث اعور همدانی می گوید:
در نُخَیله، نزدیک کوفه، پیرمردی را با امیرالمؤمنین علی علیه السلام دیدم.
به امام گفتم:« این مرد کیست؟ »
فرمود:« برادرم خضر است که نزد من آمده و از باقی مانده عمر دنیا می پرسد. من نیز از مقداری که از عمر دنیا گذشته از او پرسیدم. او به من خبر داد، ولی من از او آگاه ترم.»
آن گاه فرمود:
« برای ما طبقی از خرمای تازه از آسمان آوردند. خضر هسته هایش را دور انداخت، ولی من در دستم جمع کردم.»
به امیرالمومنین گفتم:
« هسته ها را به من ببخش.»
امام نیز آنها را به من بخشید و من آنها را کاشتم و محصولی که داد، بهترین رطبی بود که تا آن زمان دیده بودم.
حضرت علی علیه السلام و حضرت خضر نزد هم بودند. علی علیه السلام به خضر فرمود:« گفتاری حکیمانه بگو.»
خضر گفت:« فروتنی بی نیازان در برابر نیازمندان به خاطر نزدیکی به خداوند چه زیباست »
علی علیه السلام فرمود:« و زیباتر از آنچه گفتی، اظهار بی نیازی و عزت نفس نیازمندان در برابر بی نیازان است، با اعتماد به خداوند. »
خضر گفت:« این جمله را باید با طلا نوشت.
در زمان یکی از پادشاهان شخصی بود که از بسیاری عبادت نام او را برسیسای عابد گذاشته بودند و این شخص دعاهایش مورد اجابت پروردگار قرار میگرفت. مردم بیمارانی که امراض صعب العلاج داشتند پیش او میبردند تا برای آنها دعا کند و خدای تعالی آنها را شفا دهد. یک روز پسران پادشاه که از کوری خواهر خود رنج میبردند به پدر گفتند: خواهر ما زیباست و هیچ عیبی ندارد و تنها عیب او این است که کور میباشد اجازه بده ما او را به نزد برسیسای عابد ببریم و همانطور که مردم بیمارانشان را میبرند و شفا میگیرند، خواهر ما هم شفا پیدا کند. پدر اجازه داد و برادران خواهر خود را به نزد این شخص آوردند و از او خواستند برایش دعا کند. برسیسا گفت: خواهرتان را بگذارید و بروید من نیمههای شب باید دعا کنم، برادران، خواهر خود را گذاشتند، برسیسای عابد نیمه شب با خدای خودش مشغول راز و نیاز شد و شفای این دختر را درخواست کردو خدای تعالی او را شفا داد برسیسا به دختر گفت: میخواهی بمان صبح برادرانت بیایند دنبالت ، میخواهی هم همین الان برو. دختر گفت میروم . وقتی دختر به راه افتاد شیطان وسوسههایش را شروع کرد و به برسیسا گفت: حیف نیست دختر به این زیبایی را از دست بدهی خلاصه شیطان از ضعف و غفلت برسیسا استفاده کرد و او را وادار به زنا کرد بعد از این کار، شیطان آمد به او گفت: میدانی فردا که برادرانش بیایند و بفهمند تو چنین کاری کردهای پادشاه حتماً تو را خواهد کشت، پس او را بکش و دفن کن و وقتی برادران آمدند بگو شفا پیدا کرد و رفت و من وظیفه حفظ او را بر عهده نداشتهام بالاخره برسیسا این دختر را کشت و دفن کرد. صبح که برادران آمدند تا خواهر خود را ببرند شیطان به شکل آدمی مجسم شد و به آنها گفت میدانید برسیسا با خواهر شما چه کرده است؟ و فضیه را گفت و قبر خواهرشان را به آنها نشان داد و بالاخره پادشاه حکم اعدام برسیسا را صادر کرد هنگامی که طناب دار را به گردن او آویخته بودند، شیطان بار دیگر آمد و گفت: به من سجده کن تا تو را نجات دهم برسیسا گفت چگونه در این حالت سجده کنم شیطان گفت عیب ندارد من سخت نمیگیرم کافیست با اشاره سجده کنی من او با اشاره سجده کرد و مشرک واقعی شد ولی همانطور که قبلاً او را فریب داده بود این دفعه نیز فقط مقصدش فریب دادن و جهنمی کردن او بود بالاخره طناب دار را کشیدند و او را اعدام کردند.
و... هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره!
همانطور که ابن ملجم و شمر و عمر وعمر سعد و عثمان و...( لعنت اله علیهم اجمعین ) خود شونو مسلمون و نماز خون میدونستن آخر به کجا رسیدن !
و این داستان ادامه داشته و دارد تا زمان مرگ شیطان که بدست حضرت امام زمان ارواحنا فداه انجام میشود
خدایا همه بچه مسلمونای شیعه رو از شر شیاطین زمان از جن و انس محفوظ بفرما
امام صادق علیه السلام درباره چگونگی ایجاد شک و تردید در مردم فرمود:
هنگامی که مردم از آسمان این ندا را می شنوند که میگوید:« بدانید که حق با علی بن ابیطالب و شیعیان اوست،» همهی مردم زمین ایمان میآورند.
فردای آن روز، ابلیس در هوا بالا میرود و ندا میدهد:« بدانید حق با فلان شخص از بنی امیه و پیروانش است، زیرا او مظلوم کشته شد. پس به خونخواهی او برخیزید.»
اما خداوند، مؤمنان را به وسیله قول ثابت، بر حق استوار میکند؛ و آن قول ثابت، همان ندای نخست است. در آن روز کسانی که دل بیمار دارند، به شک میافتند ــ و مقصود از دل بیمار، به خدا سوگند، دشمنی با ماست. آن موقع خیلی از مردم از ما بیزاری میجویند و به ما ناسزا میگویند. بعد میگویند:« منادی اول، یکی از جادوهای این اهل بیت است!»
آن گاه امام صادق علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود:« و ان یروا آیه یعرضوا و یقولوا سحر مستمر» ــ قمر، 54 ــ (و هرگاه معجزهای ببینند، رو بگردانند و بگویند این سحری دائمی است.)
منابع:
بحار الانوار 52 / 292 حدیث 40
امام صادق علیه السلام فرمود: « قائم علیه السلام ظهور نمیکند تا این که دوازده نفر از بنی هاشم قیام کنند و هر کس مردم را به سوی خود دعوت کند.»
و در حدیث دیگری فرمود:« قائم علیه السلام قیام نمیکند تا وقتی دوازده نفر قیام کنند و همگی ادعا کنند امام زمان علیه السلام را دیدهاند و مردم آنان را تکذیب کنند.»
و نیز فرمود:« (هنگام ظهور حضرت مهدی علیه السلام) دوازده پرچم شبیه به هم بالا خواهد رفت که با هم اشتباه میشوند و از هم شناخته نمیشوند.»
منابع:
بحار الانوار 52 / 281 حدیث 9
بحارالانوار 52 / 209 حدیث 47 -------- غیبه الشیخ
بحارالانوار 52 / 244 حدیث 121