روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران
تا از دلم بشویی اندوه روزگاران
سالهاست از ته دل شاد نیستم هر سال فاصله شیعه ازت بیشتر میشه دلم خوشه که اومدنت نزدیکتر میشه ته دلم غصم میگیره برا غصه هات هر سال این غربتت بیشتر میشه
کی شود درد فراقت به سر آید
تازه شود داغ دلم ،هر جمعه که آید
هر جمعه که نه،هر لحظه دلم درد آید
کی شود شوق وصالت کار آید!
تو گشودی گره از کارم بسیار
کی شود من هم آیم روزی به کار؟
چند سالیست هیئت های مذهبی در معابر شهر تعدادشان رشد چشمگیری داشته،از جهتی باعث خوشحالیست ولی در بعضی از این هیئت ها واقعیت چیز دیگری نشان میدهد هیئت هایی که روحانی و روضه خوانش در یک سی دی خلاصه میشود مکانیست برای دوست یابی و...
یادش بخیر زمانی هیئت ها فقط در مسجد محل دایر می شد و روحانی مسجد وتعدادی روضه خوان اهل مطالعه و جوانانی که گوش به فرمان بزرگترها بودند اداره میشد الان در هرکوچه و خیابان چند هیئت وجود دارد که جز مسدود کردن معابر خیری ندارد و چند جوان فشن جلوی در ایستاده و خانم هایی که معابر منتهی به هیئت ها را با سالن مد اشتباه گرفته و خود نمایی میکنند
در گفتگویی با یک فروشنده لوازم آرایش ار فروش بالای این لوازم در دهه اول محرم گفت و ادامه داد فروش این ده روز با روزهای پایانی سال برابری میکند .
گونه دیگری از هیئتها با بانیان متمول که برای جذب جوانان و شهرت بیشتر با هرینه کردن مبالغ بالا برای دعوت از مداحان بنام و عرضه شام آنهم از شب اول محرم و خریدن علامتهای بزرگ دست به جیب میشوند تا با این کار خط و نشانی برای رقبا بکشند و خودی نشان دهند . وای که ادامه دادنش مایه آبرو ریزیست. هدف امام چه بود ما چه میکنیم به کجا میرویم.
کجا رفت آن دلهای به واقع سوخته برای اهل بیت علیهم السلام . خدایا فرج آقا را برسان
از محمد بن حنفیه روایت شده وقتی شب بیستم ماه رمضان شداثر زهر به پاهای پدرم رسیدو در آن شب نشسته نماز خواند و به ما وصیتها میکرد. شب بیست و یکم حضرت اهل بیت خود را جمع واز ایشان وداع کرد و فرمود :خدا خلیفه من است ومن شما را به خدا میسپارم همه به گریه افتادند و فرمود یک شب پیش از این واقعه جدت رسول خدا را در خواب دیدم و از آزارهای این امت به او شکایت کردم فرمود: نفرین کن بر ایشان. گفتم : خداوندا ! بدتر از من را برایشان مسلط کن و بهتر از ایشان را روزیم فرما. حضرت رسول فرمود: دعایت مستجاب شد و سه شب دیگر تو را نزد من خواهند آورد. اکنون سه شب گذشته است فرمود: ای فرزندم حسن !وقتی من از دنیا بروم و امت با تو در راه اسلام مخالف باشند ملازم خانه خود باش و بر گناهان خود گریه کن ودنیا را هدف خود مساز نماز را در اول وقت بپادار و زکات را در وقت خود به اهلش برسان و در کارهای شبهه ناک خاموش باش. به هنگام خشم ورضا به عدل رفتار کن . با همسایگان نیکو رفتار کن میهمان را گرامی بدار و بر افراد سختی دیده ترحم کن. تو را نهی میکنم از اینکه در گفتن و عمل کردن عجله کنی از جاهایی که محل تهمت است و از مجلسی که گمان بد به اهل آن برده میشود بپرهیز .
وقتی وصیتهای خود را به امام حسن علیه السلام کرد فرمود : ای حسن هنگامیکه من از دنیا بروم مرا غسل ده و کفن کن وهمانند حضرت رسول حنوط کن که از کافور بهشت است و جبرییل آنرا برای حضرت آورده بود جلوی تابوت را برندارید و عقب آنرا بگیرید و به هر سو که تابوتم میرود بدنبال آن برویدو هر کجا که ایستاد قبر من انجاست و تو ای حسن بر من نماز بخوان و هفت تکبیر بگو که هفت تکبیر فقط برای من حلال است مگر بر فرزند برادرت حسین که او قائم آل محمد و مهدی این امت است و ناراحتی های مردم را برطرف خواهد کرد بعد از نماز جنازه را از جای خود بردار و خاک آنجارا بکن، قبر کنده و لحدی آماده و تخته چوبی آماده خواهی یافت که پدرم حضرت نوح برایم ساخته پس مرا روی آن تخته بگذار و هفت خشت در آنجا آماده است آنها را روی هم بگذار اندکی صبر کن سپس یکی از خشتهارا بردار و به قبر نگاه کن میبینی که من در قبر نیستم زیرا که به جد تو خواهم پیوست پس آنگاه قبر مرا با خاک پر کن چون روز روشن شود نعشی بر شتر حمل کن و آن را به کسی بده و بگو به جانب مدینه برود تا مردم ندانند من در کجا مدفونم
امام صادق میفرماید: امیرالمومنین(ع) به امام حسن(ع) فرمود چهار قبر برای من در چهار جا دفن کن یکی در مسجد کوفه، دوم در میان رحبه، سوم در نجف و چهارم در خانه جعده تا کسی قبر مرا نشناسد سپس رو به امام حسین(ع) کرد و فرمود ای اباعبدالله ! تو را این امت شهید میکنند پس برتو باد صبر و تقوا در بلا .
حضرت مدتی بیهوش شد وقتی به هوش آمد فرمود :اینک رسول خدا ،عمویم حمزه ،برادرم جعفر نزد من آمدند و گفتند شتاب کن که ما مشتاق تواییم و فرمود همه را به خدا میسپارم، خدا همه را در راه حق نگهدارد .
آمده است وقتی جنازه به مکان قبر آن حضرت رسید فرود آمد و امام حسن بر آن حضرت نماز خواندند و هفت تکبیر گفت و آنجا را حفر کردند لحدی آماده بود و تخته ای زیر قبر فرش کرده بودند که بر آن لوح به خط سریانی دو سطر نوشته بود که ترجمه آن این است :به نام خداوند بخشنده مهربان، این قبریست که نوح پیامبر برای علی ،وصی محمد (ص)هفتصد سال قبل از طوفان حفر کرده است. پس از آنکه قبر را پوشاندند خشتی را از بالای سر آن حضرت برداشتند کسی را در قبر ندیدند ناگهان صدای هاتفی را شنیدند : امیرالمومنین بنده شایسته خدا بود حق تعالی اورا به پیامبر خود ملحق خواهد ساخت خداوند با اوصیا پس از انبیا چنین میکند حتی اگر پیامبری در مشرق بمیرد ووصی او در مغرب رحلت کند خدا آن وصی را به پیامبر ملحق میکند.
هنگامی که امام حسن(ع) پدر را به خاک سپرد به کوفه برگشت و در میان شیعیان از منبر بالا رفت اشک چشم و طغیان گریه گلوی مبارکش را میفشرد، لحظاتی نشست تا آرام گرفت ،سپس خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت قرائت کرد و فرمود :همانا جدم رسول خدا به من فرمود که دوازده تن از اهل بیت او که مالک امت و خلافت هستند، و هیچ یک از ما نمی میرد مگر آنکه کشته یا مسموم شود . وقتی سخنانش به پایان رسید ابن ملجم را حاضر کردند، فرمود: چه چیزی تورا بر آن داشت که تا امیر المومنین را شهید کردی و شکافی به این بزرگی در دین انداختی؛ هیهیات !بخدا قسم آب سرد نیاشامی تا روح تو به آتش دوزخ ملحق شود و آن ملعون را با یک ضربه شمشیر به جهنم فرستاد .
آمده است چند ماه پس از واقعه نهروان خوارج درمکه جمع شده هر روز مجلس میگرفتند و بر کشتگان نهروان میگریستند، روزی گفتند :علی و معاویه کار این امت را پریشان ساخته اند اگر هردو را میکشتیم این امت را از زحمت ایشان آسوده میساختیم .مردی از قبیله اشجع سر برداشت و گفت : بخدا قسم عمروعاص کمتر از ایشان نیست بلکه اصل فساد ریشه در فتنه اوست سپس قرار گذاشتند هر سه را بکشند. ابن ملجم ( لعنت الله ) گفت علی (ع)را من میکشم حجاج بن عبدالله ( برک )کشتن معاویه را به گردن گرفت و دادویه کشتن عمرو عاص را. قرار شد هرسه در شب نوزدهم هنگام نماز صبح که ایشان در مسجد حاضر میشوند به این امر اقدام کنند ، برک راه شام را در پیش گرفت عمرو به مصر سفر کرد و ابن ملجم ( لعنت الله ) به جانب کوفه روانه شد هر سه شمشیر خود را مسموم کرده نیت خود را پنهان داشتند تا روز موعود فرا رسید. بامداد آن شب برک داخل مسجد شد و درمیان جمعیت پشت سر معاویه ایستاد آنگاه که معاویه به رکوع یا سجود رفت شمشیر را کشید و بر ران او زد معاویه ناله ای کرد و به زمین افتاد، برک را گرفتند و معاویه را به سرای خویش بردند. وقتی طبیب زخم اورا دید گفت این زخم اثر شمشیر زهراب داده است و به آلت اسیب میرساند اگر میخواهی که بهبود یابد و نسل تو قطع نشود باید با آهن گداخته موضع جراحت را داغ کرد و اگر از فرزند چشم پوشی با دوا میتوان انرا معالجه کرد معاویه گفت: همین دو فرزند (یزید و عبدالله )کافیست من تاب آهن گداخته ندارم ،سپس اورا با شراب مخصوص مداوا کردند. معاویه فرمان داد تا برک را حاضر کردند و سر از تنش جدا کنند برک گفت: مرا امان بده تا تورا بشارتی دهم معاویه گفت : چیست !گفت رفیق من رفته علی (ع) را بکشد اکنون مرا زندانی کن تا خبری از او برسد اگر اورا کشتند هرچه خواستی با من بکن و اگر نه مرا رها کن که بروم و او را به قتل برسانم و سوگند یاد میکنم باز نزد تو بیایم و هر حکمی خواستی درباره من صادر کن معاویه اورا زندانی کرد تا خبر شهادت علی علیه السلام را آوردند و او با شنیدن این خبر برک را رها کرد .
اما عمرو بن بکر که به مصر رفته بود با شمشیر خود وارد مسجد شد و به انتظار عمرو عاص نشست . از قضا عمرو عاص کمر دردی داشت و به جای او قاضی مصر که به او خارجه بن ابی حبیبه میگفتند جانشین وی شد .عمرو شمشیر خود را کشید و بر قاضی فرودآورد و وقتی خواست فرار کند او را گرفتند و نزد عمرو عاص بردند . عمروعاص فرمان داد تا او را بکشند اما عمرو گریه سختی کرد گفتند: هنگام مرگ گریه کردن برای چیست مگر نمیدانستی که جزای این کار مرگ است گفت :من برای آن میگریم که برک و ابن ملجم به آرزوی خویش رسیدند و من در این کار ناموفق بودم.
و اما ابن ملجم( لعنت الله ) وقتی به کوفه رسید در محله بنی کده که بزرگان خوارج در انجا جای داشتند وارد شد وقتی به زیارت یکی از دوستان خود رفت در آنجا قطام دختر اخضر تیمیه را دید که زیبا رو و سیه مو بود و پدر و برادر او در نهروان که از خوارج بودند کشته شده بودند به یکباره دل ازدست داد و به ناچار به خواستگاری او رفت .قطام گفت مهر مرا چه قرار میدهی گفت: هرچه بگویی گفت :مهر من سه هزار درهم همراه با کنیز و غلامی و نیز کشتن علی علیه السلام است. ابن ملجم گفت همه آنچه گفتی میسر است جز کشتن علی !قطام گفت: وقتی او را مشغول به امری یافتی ناگهان بر او شمشیری میزنی اگر کشتی قلب مرا گوارا ساخته ای اگر کشته شدی ثوابی که به تو میرسد درآخرت برای تو بهتر است. ابن ملجم دید که او در نیت با او موافق است گفت به خدا سوگند که برای همین امر به کوفه آمده ام ، قطام گفت من از قبیله خود جمعی را برای یاری تو همراه میکنم .شب چهارشنبه نوزدهم ماه رسید ابن ملجم با شبیب و وردان نزد قطام آمدند آن ملعونه چند بافته حریر بر سینه هایشان بست و شمشیر های زهر ابداده را داد و گفت فرصت را از دست ندهید وقتی اشعث بن قیس از تصمیم انان آگاه شد قول داد یاریشان کند حجر بن عدی که ازبزرگان شیعه بود آن شب را در مسجد به سر برد ناگهان به گوشش رسید که اشعث میگوید : یابن ملجم در کار خویش بشتاب که صبح رسد رسوا خواهی شد، حجر با شنیدن این سخن غرض را فهمید پس به جانب خانه امیر المومنین علیه السلام رفت ،از قضا آن حضرت از راه دیگر به مسجد رفته بود و وقتی برگشت کار ازکار گذشته بود.
نقل شده آن شب حضرت زیاد از خانه بیرون میرفت وداخل میشد به اطراف آسمان نگاه میکرد و اضطراب داشت گریه و زاری میکرد و سوره یس تلاوت میفرمود و میگفت خداوندا مرگ را برایم مبارک گردان .ام کلثوم عرض کرد: ای پدر! اضطراب شما برای چیست ؟فرمود در صبح این شب من شهید خواهم شد. عرض کرد: بفرمایید جعده به مسجد برود، فرمود از قضای الهی نمیتوان گریخت و قصد رفتن به مسجد کرد وقتی به در خانه رسید کمربندشان به قلاب در گیر کرد و باز شد حضرت فرمود : ای علی کمر بند خود را برای مرگ ببند همانا مرگ تورا ملاقات خواهد کرد. حضرت به مسجد آمد و خفتگان را برای نماز بیدار کرد و ندای الصلوه الصلوه سرداد ابن ملجم در میان خفتگان بود شمشیر خود را پنهان کرد ، وقتی به او رسید فرمود: چنین مخواب که خواب شیاطین است بر دست راست بخواب که خواب مومنان است، آنگاه فرمود: قصدی در دل داری که نزدیک است به سبب آن آسمانها فرو ریزد اگر بخواهم میتوانم خبر دهم که چه در زیر جامه داری!
حضرت ازاو رد شد و به محراب رفت اما ابن ملجم با اینکه بارها به او گوشزد شده بود که بد بخترین امت امیرالمومنین را شهید میکند،به قطام میگفت میترسم من آن فرد باشم. وقتی امیرالمومنین سر از سجده اول برداشت شبیب ابن بجره تصمیم به قتل آن حضرت گرفت اما موفق نشد و بعد ابن ملجم آمد و تا جایی که توان داشت شمشیر را کشید و بر فرق آن حضرت فرود آورد از قضا در همان جای زخم عمربن عبدود خورد و تاسجده گاه حضرت را شکافت و حضرت فرمود بسم الله و بالله و علی ملته رسول الله فزت و رب الکعبه .
برو اى باد صبا کن گذرى ببر از ما سوى آن شه خبرى
گو بیا مونس این جانها باش گو بیا جسم جهان را جان باش!
تو مهین پادشه خوبانى تو در این پیکر عالم، جانى!
به خدا طاقت ما طاق شده دیده از بهر تو مشتاق شده
سینه از هجر رُخت خونین است قلب، افسرده و دل غمگین است
جام دل از غم تو لبریز است سینه پراخگر و آتش خیز است
دیده گریان و جگر پُر خون است خوب دانى که درونم چون است!
روشنى بخش شب تار منى مایه گرمى بازار منى!
مونس و منتظر جانهایى تسلیت بخش دل شیدائى
با همه فقر خریدار توأم عاشق خسته و افکار توأم
فاش مى گویم: دل باخته ام به تو از غیر تو پرداخته ام
فاش مى گویم: مجنون توأم طالب و واله و مفتون توأم!
مهر تو خیمه زده در دل من زان سرشته شده آب و گِل من
من از آن روز که بشناختمت یک نگه کردم و دل باختمت!
کمر بندگیت را بستم به صف چاکریت پیوستم
تو همان عیسى روح اللهى وارث صدق کلیم اللهى
آدم و نوح نبى اللّهى بهترین پور خلیل اللهى
تو محمّد(ص)، تو حسین و حسنى یادگارِ خلفِ بوالحسنى
تو در این گلشن زهرا چمنى به خدا وارث هر پنج تنى!
صدف کون و مکان را گهرى از همه پاکدلان پاکترى
بهر دیدار تو در تاب و تبم سخت سودائى آن خال لبم
طاق ابروى تو از طاقم برد چشم جادوى تو از یادم برد
بر درت ناله و افغان تا کى؟ چشم خونابه و گریان تا کى؟
در رهت خیل شهیدان تا چند؟ دوستان بى سر و سامان تا چند؟
در سماوات هدایت قمرى تو ز خوبان جهان خوبترى
سوخته ز آتش کین خرمن دین ظلم و بیداد شده جایگزین
«همه از ظلم و ستم خسته شده» جمله درهاى فرج بسته شده
عدل افسانه شده چون عنقا قلب خونابه شده چون صهبا
روح افسرده و دل پژمرده آسمان خفته، خلایق مرده
چهره خلق جهان مسخ شده سخن حق عملاً نسخ شده!
دوستانت همه سرگردانند واله و غمزده و حیرانند
حاش للّه که عنایت نکنى! مخلصان غرق کرامت نکنى!
«ناصرم» از کرمت آگاهم کمترین خادم آن درگاهم!
ما را ز کورش و کی و جم اعتبار نیست
فخری به داریوش و به اسفندیار نیست
مرده است دور رستم و سیروس و کیقباد
ما را به جاهلیت آن دوره کار نیست
در سایه محمد و آل محمدیم
برتر از این برای بشر افتخار نیست
ابنای دین و سوره توحید و کوثریم
بر دل ز کفر و شرک و شرارت غبار نیست
اسلام، اعتقاد و نظام و هویت است
هر کس نداشت در دو جهان رستگار نیست
اندر دژ ولایت و حصن امامتیم
مانند این حصار به گیتی حصار نیست
ما امت عدالت و صلح و اخوتیم
در ما نفاق و شیطنتِ دیو سار نیست
از جاهلیت مجوس نگیریم رسم و راه
ما را به جز ولایت مهدی (ع) شعار نیست
اعلام «ان اکرمکم» باشد این پیام
در کیش ما به رنگ و نژاد اعتبار نیست
گر مدعی تلاش به توهین ما کند
با او بگو که از تو جز این انتظار نیست
تو باش و هفت خوان و خرافات و ترّهات
راهی که می روی ره پروردگار نیست
زنده است دین احمد (ص) و قرآن و اهل بیت (ع)
اکمل از آن طریق سوی کردگار نیست
یارب رسان امام زمان منجی جهان
فرّخ، زمان او که در آن، کار عار نیست
پر می کند ز عدل به امر خدا زمین
بهتر ز عصر دولت او روزگار نیست
آئین دین مداری و تقوی شود رواج
رسم فساد و شرب مدام و قمار نیست
مؤمن عزیز گردد و کافر شود ذلیل
مرد خدا به دوره او خوار و زار نیست
1. از خداوند ـ جل جلاله ـ بترسید و تقوا پیشه کنید.
2. به ما در بیرون آوردن شما از فتنه و امتحانی که بر شما روی آورده است کمک کنید.
3. عهد میکنم که هر کدام از شیعیان که راه تقوا را در پیش گیرد و هر آنچه که لازم است ]و حق خداست[ از مال خود خارج کند، از فتنهی گمراهکننده و رنجهای ظلمانی در امان باشد.
4. هر کدام از شیعیان، در بخشش اموالی که خداوند به او داده به کسانی که خداوند فرمان داده است بخل ورزد، در دنیا و آخرت زیانکار خواهد بود.
5. اگر شیعیان ما در وفا نمودن به عهد و پیمانی که از ایشان گرفته شد، همسو و یکدل شوند، دیدار ما از ایشان به تأخیر نخواهد افتاد.
6. ظهور ما به تأخیر نیفتاده مگر به سبب اعمال ناپسندی که از ایشان سر میزند و خبر آنها به ما میرسد.
(توقیع به شیخ مفید)
7. از خدا بترسید ؛ و از ما اطاعت کنید ؛ و از راه راست منحرف نگردید.
8. نیت خود را ـ مطابق سنت آشکاری که به شما گفتم ـ با دوستی، به سوی ما برگردانید.
(توقیع به ابن ابیغانم قزوینی و جماعتی از شیعیان)
9. اموال شما (خمس و زکات) را قبول نمیکنیم مگر اینکه پاک و طاهر باشد... هر کس میخواهد عمل کند و هر که نخواهد نکند ؛ چرا که ما به آنچه شما دارید نیازی نداریم.
10. ظهور و فرج در دست خداست و کسانی که وقت رای آن تعیین میکنند "دروغگو " هستند.
11. در مسایلی که روی میدهد به فقهاء مراجعه کنید ؛ زیرا که ایشان حجت من بر شمایند و من حجت خدایم بر ایشان.
12. منتفع شدن از من در ایام غیبتم، مانند استفاده از خورشید است زمانی که ابر روی آن را پوشانده باشد.
13. درباره چیزهایی که به درد شما نمیخورد سؤال نکنید، و در دانستن چیزهایی که از دانستن آنها معاف شدهاید خود را به سختی نیاندازید.
14. برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید ؛ چرا که همین فرج شماست.
(توقیع به اسحاق بن یعقوب)
15. هر کس بدون اجازه ما در اموال مربوط به ما (خمس، زکات و وقف) تصرف کند، از جمله ظالمین است و ما در روز قیامت شاکی او خواهیم بود.
(توقیع به محمد بن جعفر اسدی)
16. آیا نمیدانید که خداوند از زمان حضرت آدم تا حال، برای مردم ملجأ و پناهی قرار داده که به ایشان پناه برند و راهنمایانی تعیین کرده که به سبب آنها هدایت یابند. هر زمان که نشانهای از آنان پنهان شد نشانهی دیگر آشکار گردید و هر وقت که ستارهای از ایشان غروب کرد ستارهی دیگر طلوع نمود ؛ و وقتی که خدای عزوجل امام حسن عسکری (ع) را به سوی خود برد گمان ننمایید که واسطه میان خود و مخلوقاتش را قطع نموده است. هرگز چنین چیزی نشده و نخواهد شد تا وقتی که قیامت برپا شود.
(توقیع به محمد بن ابراهیم بن مهزیار)
17. آیا نمیدانید که روی زمین از حجت خدا خالی نمیگردد ؛ خواه آن حجت، ظاهر باشد و خواه پنهان.
18. مردم پیروی از خواهشهای نفسانی را از خود دور کنند ؛ و همانگونه که ]پیش از غیبت[ رفتار مینمودند رفتار کنند ؛ و امری که از آنان پوشیده و پنهان شده است را جستجو ننمایند ... و بدانند که حق با ما و در نزد ماست.
(توقیع به عمری وپسرش
توضیح:
توقیع ، در لغت به معنای "امضاء، نامه و فرمان" ، و دراصطلاح حدیثی به معنای "بخشی از نوشتههای ائمه اطهار علیهم السلام " است . بیشتر توقیعات از سوی امام عصر (عج) صادر گردیده است. واژه توقیع نخستین بار در روایتی از امام کاظم (ع) به معنای یادداشتی که امام در زیر یک نامه نوشته دیده شدهاست. امروزه وقتی سخنی از «توقیع» به میان میآید، ذهن به توقیعات حضرت مهدی (ع) منصرف میگردد.
ارسال توقیعات برای شیعیان، معمولاً توسط وکلای امام صورت میگرفت. نواب اربعه امام عصر وکیلانی در شهرهای مختلف داشتند که توقیعات از طریق آنها انتشار مییافت.
در کتاب کمال الدین شیخ صدوق، غیبت شیخ طوسی، احتجاج طبرسی و بحارالانوار مجلسی، حدود هشتاد توقیع از سوی امام زمان (ع) نقل شده است که محتوای آنها، برخی خطاب به سفرا و نواب خاص است و برخی خطاب به علماء و فقهاست. برخی در پاسخ به سؤالات است و برخی در تکذیب کسانی است که به دروغ ادعای امامت یا نیابت از طرف آن حضرت را داشتند.
مرحوم آیت الله سید مرتضی کشمیری از عرفای به نامی است که بزرگان او را قبول داشته و کراماتی از او نقل کرده اند؛ ایشان از وجود نازنین امام زمان یک دعایی را شنیده و نقل میکند که حضرت به من فرمودند؛ هر وقت به بنبست رسیدی این دعا را بخوان : «یا مَن إذا تضایقتِ الأمورُ فَتحَ لها باباً لم تَذهَب الیه الأوهامُ صَلِّ على محمد و آل محمد و افتح لأموریَ المتضایقةِ باباً لم یَذهَب الیه وَهمٌ یا ارحم الراحمین».
در این دعا بر خداوند عرضه میداریم: « ای خدایی که وقتی حلقههای بلا به هم گره میخورد و انسان را در فشار قرار میدهد ؛ در این زمان دری را به روی بندگان باز میکند که فکر و وهم بشر هم به آن جا نمی رسید. خدایا صلوات خود را بر محمد و آل محمد نازل فرما و مرا که در بن بست گیر کرده ام، تو خودت راهی برایم باز کن که به عقل من نمی رسد».