در زمان یکی از پادشاهان شخصی بود که از بسیاری عبادت نام او را برسیسای عابد گذاشته بودند و این شخص دعاهایش مورد اجابت پروردگار قرار میگرفت. مردم بیمارانی که امراض صعب العلاج داشتند پیش او میبردند تا برای آنها دعا کند و خدای تعالی آنها را شفا دهد. یک روز پسران پادشاه که از کوری خواهر خود رنج میبردند به پدر گفتند: خواهر ما زیباست و هیچ عیبی ندارد و تنها عیب او این است که کور میباشد اجازه بده ما او را به نزد برسیسای عابد ببریم و همانطور که مردم بیمارانشان را میبرند و شفا میگیرند، خواهر ما هم شفا پیدا کند. پدر اجازه داد و برادران خواهر خود را به نزد این شخص آوردند و از او خواستند برایش دعا کند. برسیسا گفت: خواهرتان را بگذارید و بروید من نیمههای شب باید دعا کنم، برادران، خواهر خود را گذاشتند، برسیسای عابد نیمه شب با خدای خودش مشغول راز و نیاز شد و شفای این دختر را درخواست کردو خدای تعالی او را شفا داد برسیسا به دختر گفت: میخواهی بمان صبح برادرانت بیایند دنبالت ، میخواهی هم همین الان برو. دختر گفت میروم . وقتی دختر به راه افتاد شیطان وسوسههایش را شروع کرد و به برسیسا گفت: حیف نیست دختر به این زیبایی را از دست بدهی خلاصه شیطان از ضعف و غفلت برسیسا استفاده کرد و او را وادار به زنا کرد بعد از این کار، شیطان آمد به او گفت: میدانی فردا که برادرانش بیایند و بفهمند تو چنین کاری کردهای پادشاه حتماً تو را خواهد کشت، پس او را بکش و دفن کن و وقتی برادران آمدند بگو شفا پیدا کرد و رفت و من وظیفه حفظ او را بر عهده نداشتهام بالاخره برسیسا این دختر را کشت و دفن کرد. صبح که برادران آمدند تا خواهر خود را ببرند شیطان به شکل آدمی مجسم شد و به آنها گفت میدانید برسیسا با خواهر شما چه کرده است؟ و فضیه را گفت و قبر خواهرشان را به آنها نشان داد و بالاخره پادشاه حکم اعدام برسیسا را صادر کرد هنگامی که طناب دار را به گردن او آویخته بودند، شیطان بار دیگر آمد و گفت: به من سجده کن تا تو را نجات دهم برسیسا گفت چگونه در این حالت سجده کنم شیطان گفت عیب ندارد من سخت نمیگیرم کافیست با اشاره سجده کنی من او با اشاره سجده کرد و مشرک واقعی شد ولی همانطور که قبلاً او را فریب داده بود این دفعه نیز فقط مقصدش فریب دادن و جهنمی کردن او بود بالاخره طناب دار را کشیدند و او را اعدام کردند.
و... هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره!
همانطور که ابن ملجم و شمر و عمر وعمر سعد و عثمان و...( لعنت اله علیهم اجمعین ) خود شونو مسلمون و نماز خون میدونستن آخر به کجا رسیدن !
و این داستان ادامه داشته و دارد تا زمان مرگ شیطان که بدست حضرت امام زمان ارواحنا فداه انجام میشود
خدایا همه بچه مسلمونای شیعه رو از شر شیاطین زمان از جن و انس محفوظ بفرما